نسبی بودن درستی و نادرستی
از قضا(یی که سعی میکنم به آن اعتقاد نداشته باشم!) امروز دردِ دل کردن یک دوستِ نزدیک، دربارهی نگرانیهایش بابت یک انتخاب مهم و اختلافنظر اطرافیانش با او و اینکه میگفت از نظر آنها او اشتباه فکر میکند و من در جواب گفتم از کجا معلوم که درست فکر میکند و اصلا از کجا معلوم که چه چیزی درست است و چه چیزی غلط، باید همزمان شود با خواندن بخشی از کتاب "جزء از کل" (که هنوز نمیدانم دارد چیزهای بسیاری به من میآموزد یا وقتم را تلف میکند!) که دقیقا دربارهی همین موضوع است؛ اینکه به طور دقیق مشخص نیست که چه چیزی درست است و چه چیزی غلط! و دوباره همزمان شود با بحثی عمیق با یک دوست دیگر در نیمهشب، در همین باره.
اینروزها بیش از هر زمان دیگری با "نسبیبودن" درستی و نادرستی درگیرم و درحالی که از صحت هیچچیز (حتی همین نسبیبودن) اطمینان ندارم، سعی میکنم آن را ترویج دهم!
پینوشت: انگار اگر این متن را نمینوشتم چه دُرّ گرانبهایی از تاریخ بشریت کم میشد!