باری به هر جهت

۴ مطلب در فروردين ۱۳۹۸ ثبت شده است

جمعه, ۲۳ فروردين ۱۳۹۸، ۰۸:۳۷ ق.ظ

صندل‌آباد

۱. بهمن‌ماهی که گذشت کانون خیریه‌ی دانشگاه‌مان تصمیم گرفت در قالب یک اردوی جهادی، کلاس‌های کمک‌آموزشی‌ای را در مناطق محروم حاشیه‌ی شهر (مثلا صندل‌آباد) در آخرهفته‌های اسفندماه برگزار کند.

شبی که قرار بود فردایش اولین روز اجرای این طرح باشد دبیر این کانون که دوست خیلی صمیمی من است از من خواست تا فردا همراه تیم بروم.

بنابراین با درخواست دوستم بود که پای من به آن‌جا باز شد، اما تجربه‌کردن تنها یک‌روز آن فضا به‌قدری شیرین بود که دلم می‌خواست هرروز آن‌جا باشم.


۲. قانون نانوشته و عرفِ به‌غلط جاافتاده‌ای در دانشگاه ما وجود دارد که می‌گوید تمامی دانشجویان دختر باید از بدو ورود به این دانشگاه چادر سرشان کنند!

خیلی‌ها با این قانون نانوشته مشکل دارند و معمولا مشکل‌شان را به‌نحوی بروز می‌دهند، حال با برداشتن چادر بلافاصله پس از رسیدن به کلاس یا بلافصله پس از رد شدن از کوچه‌ی دانشگاه یا...

من از آبان‌ماهی که گذشت تصمیم گرفتم در محیط خود دانشگاه چادر سرم نکنم (کشف حجاب صغری) و چادر فقط برای همایش‌ها و جلسات استانی باشد. از دی‌ماه اما تصمیم گرفتم درکل چادر سرم نکنم و آن را کنار گذاشتم (کشف حجاب کبری).


۳. هفته‌ی یکی‌مانده‌به‌آخر اسفندماه که در صندل‌آباد بودیم تیم خبری شبکه‌ی استانی برای تهیه‌ی گزارش به آن‌جا آمدند و مصاحبه گرفتند و رفتند. گزارشش از شبکه‌ی استانی پخش شد، فردایش امام‌جمعه‌ی شهر در یکی از خطبه‌هایش به فعالیت ما اشاره و آن را تحسین کرد و بدین‌گونه خبر آن پیچید.

امام‌جمعه‌ی محترم تصمیم گرفتند هفته‌ی بعد (آخرین هفته‌ی اسفند) برای بازدید و حمایت به آن‌جا بیایند.

شب قبلش یک نفر از کانون با من تماس گرفت و پرسید: فردا هم می‌تونی بیای؟

گفتم: آره حتما، خودم رو می‌رسونم.

گفت: فقط چیزی که هست... چون امام‌جمعه داره میاد، باید چادر سرت کنی!

گفتم: من چندوقتی می‌شه چادر سرم نمی‌کنم، همه هم می‌دونن و پذیرفتن.

گفت: آره می‌دونم... ولی خب امام‌جمعه‌ست دیگه...

گفتم: امام‌جمعه نامحرم‌تر از مردهای دیگه نیست برای من!

گفت: آرهههه، قبول دارم، ولی چون باعنوان دانشجوی این دانشگاه می‌ریم، بهتره چادر سرمون باشه.

گفتم: پس شرمنده، من نمی‌تونم این‌جوری. شماره‌ی بچه‌های دیگه رو می‌دم با اون‌ها هماهنگ کن.

و نرفتم.


پی‌نوشت: اما این اتفاق در پایان برنامه، ذره‌ای از احساس شیرین و دل‌نشین صندل‌آباد برای من نمی‌کاهد!

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۳ فروردين ۹۸ ، ۰۸:۳۷
مونا زارعی
سه شنبه, ۲۰ فروردين ۱۳۹۸، ۰۲:۲۹ ق.ظ

تولدِ رفع‌تکلیفی

دیروز روز تولدم بود.

پارسال این‌موقع‌ها بسیار خوشحال بودم و در جشن تولدم دقیقا احساس می‌کردم خوشبخت‌ترین آدم روی زمین هستم.

امسال این‌روزها بیش از هرزمان دیگری احساس تنهایی می‌کنم. بیش‌تر از هرزمان دیگری احساس می‌کنم چقدر هیچ‌کسی شبیه به من نیست.

دوستانم برایم در یک کافی‌شاپ جشن تولد گرفتند، دو روز زودتر از تولدم، چون عقیده داشتند بعدا وقت نمی‌شود.

برگزار کردن آن جشن برای آن‌ها نوعی رفع تکلیف بود، دقیقا رفع تکلیف. هم جشن گرفتنشان، هم ‌کادو دادنشان و هم کیک خریدنشان. هیچ‌کس بنظر نمی‌رسید برای خود من آمده باشد.

البته نبودن آن‌هایی که لازم بود باشند نیز بیش‌تر آزار می‌داد.

آن شب گریه کردم و هیچ‌کدامشان متوجه نشدند.

با یک دوست خوب دردِ دل کردم و او نیز برایم از نبودن آدم همجنس روضه خواند و گریه‌ی مرا تشدید کرد. البته در آخر به‌اندازه‌ی کافی مرا خنداند و جبران کرد.

هرچند پیام‌ها و استوری‌هایی در اینستاگرام گذاشته شد که انگیزه و شوق عجیبی به من داد.

اما در کل...

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۰ فروردين ۹۸ ، ۰۲:۲۹
مونا زارعی
پنجشنبه, ۸ فروردين ۱۳۹۸، ۱۱:۴۴ ب.ظ

نسبی بودن درستی و نادرستی

از قضا(یی که سعی می‌کنم به آن اعتقاد نداشته باشم!) امروز دردِ دل کردن یک دوستِ نزدیک، درباره‌ی نگرانی‌هایش بابت یک انتخاب مهم و اختلاف‌نظر اطرافیانش با او و این‌که می‌گفت از نظر آن‌ها او اشتباه فکر می‌کند و‌ من در جواب گفتم از کجا معلوم که درست فکر می‌کند و اصلا از کجا معلوم که چه چیزی درست است و چه چیزی غلط، باید همزمان شود با خواندن بخشی از کتاب "جزء از کل" (که هنوز نمی‌دانم دارد چیزهای بسیاری به من می‌آموزد یا وقتم را تلف می‌کند!) که دقیقا درباره‌ی همین موضوع است؛ این‌که به طور دقیق مشخص نیست که چه چیزی درست است و چه چیزی غلط! و دوباره همزمان شود با بحثی عمیق با یک دوست دیگر در نیمه‌شب، در همین باره.

این‌روزها بیش از هر زمان دیگری با "نسبی‌بودن" درستی و نادرستی درگیرم و درحالی که از صحت هیچ‌چیز (حتی همین نسبی‌بودن) اطمینان ندارم، سعی می‌کنم آن را ترویج دهم!

پی‌نوشت: انگار اگر این متن را نمی‌نوشتم چه دُرّ گران‌بهایی از تاریخ بشریت کم می‌شد!

۵ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۸ فروردين ۹۸ ، ۲۳:۴۴
مونا زارعی
چهارشنبه, ۷ فروردين ۱۳۹۸، ۱۲:۱۰ ق.ظ

پایان مقاومت!

مدت‌زمان نه‌چندان کمی بود که دربرابر نوشتن مقاومت می‌کردم!

گاهی به این دلیل که مطلبی که قرار بوده بنویسم متنی انتقادی بود و نمی‌خواستم بیش از این بر انتقادهای موجود در دنیا بیفزایم! گاهی به این دلیل که با خود اندیشیدم اگر این متن نوشته نشود چه درّ گران‌بهایی را از جهان دریغ کرده‌ام؟! گاهی به دلیل تنبلی، گاهی به دلیل کمبود وقت و...

اما از یک جایی به بعد بیش‌تر احساس کردم که این ننوشتن خوب نیست.

و سرانجام در ۶ام فروردین‌ماه ۱۳۹۸ این مقاومت شکسته می‌شود و من با خود قرار می‌گذارم که زین پس بنویسم.

اما چرا وبلاگ؟ من وبلاگ‌نویسی و وبلاگ‌خوانی را در دورانی که مد بود (سال‌های دور و بر ۹۰) تجربه کرده‌ام، اما چرا اکنون؟ در دورانی که حقیقتا کم‌اند کسانی که وبلاگ بنویسند و همچنین مخاطب ثابت وبلاگ‌های دیگران باشند.در پاسخ ابتدا باید بگویم نگرانی‌ای از این بابت ندارم. خیلی به‌دنبال افزایش تعداد خواننده‌های نوشته‌هایم نیستم و زمانی که در اینستاگرام یا کانال‌های تلگرام می‌نوشتم نیز هرچند که توسط عده‌ی قابل‌توجهی دیده می‌شد، اما بزرگی جامعه‌ی هدف من برای هر متن به تعداد انگشت‌های دست بود که به هدف خود هم می‌رسیدم. اینجا که دیگه بدتر! فکر می‌کنم اینجا حتی کم‌تر به‌دنبال خوانده‌شدن نوشته‌هایم باشم و دلیل اصلی‌ام برای نوشتن‌شان ثبت آن‌هاست.

چرا در شبکه‌های اجتماعی نمی‌نویسم؟ امروزه پرطرفدارترین شبکه‌ی اجتماعی در ایران اینستاگرام است که رسانه‌ای تصویری‌ست نه نوشتاری و متون فراتر از چند خط از حوصله‌ و ذائقه‌ی بصری کاربران آن خارج است. احتمالا گزینه‌ی بعدی‌ای که به ذهن می‌رسد توییتر باشد که آن را هم تجربه کرده‌ام و ماه‌ها پیش از آن خارج شدم؛ چون فضای توییتر برای من آزاردهنده بود (بعدتر که برای یافتن دلیل آن عمیق‌تر شدم فهمیدم احتمالا به این دلیل است که کاربران شبکه‌ی توییتر برای انتشار نوشته‌های‌شان کم‌تر از کاربران شبکه‌های دیگر تامل و تفکر و تصبر می‌کنند، پس طبیعی‌ست که کم‌تر به فکر این هستند که با نوشته‌های‌شان کسی را نیازارند!

در آخر نیز باید اعتراف کنم که مدت نه چندان زیادی بود که وبلاگ‌نویسی دو نفر از آشنایانم، آقایان م.ک. و م.ک. (چه جالب! تا به همین لحظه توجه نکرده بودم که حروف اختصاری ابتدای نام و نام‌خانوادگی هردونفر یکی‌ست!) ذهن مرا برای آغاز دوباره‌ی وبلاگ‌نویسی قلقلک می‌داد.


پی‌نوشت: لغت‌نامه‌های مختلف "باری به هر جهت" را همینطوری، کار سرسری، رفع تکلیف، به تسامح و بی‌استوار، امر ناقص و بی‌استحکام و... معنی کرده‌اند. مقصود من از برگزیدن این اسم برای وبلاگ اولین معنی آن بود، اما وجود باقی معنی‌ها نیز خوب است، برای رفع هرگونه اتهام احتمالی در آینده!

باری به هر جهت ما را بپذیرید.

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۷ فروردين ۹۸ ، ۰۰:۱۰
مونا زارعی